کد مطلب:189198
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:222
بیل زدن برای دنیا
همین طور كه می رفت دانه ی تسبیحش را كه از هسته های خرما درست كرده بود می شمرد و ذكر می گفت، در اطراف شهر كاری داشت. به كنار مزرعه ای رسید.سه نفر را دید كه به سختی مشغول بیل زدن بودند.
با خود گفت: «بهتر است بروم یك خسته نباشید به آنان بگویم و اگر آب خنكی هم داشته باشند جرعه ای بنوشم» و راهش را به سوی آنان كج كرد.
- سلام.
- علیكم السلام.
- خدا قوت، خسته نباشید!
-سلامت باشی!
مدتی به عرق های روی پیشانی او، كه در زیر آفتاب مثل دانه های مروارید می درخشید، نگاه كرد. او بزرگی از بزرگان قریش بود، با آن اندام
[ صفحه 14]
فربه، آن هم چنین هوای گرمی به شدت روی مزرعه اش كار می كرد و دو غلام نیز كمكش می كردند.
با خود اندیشید از امامی مثل او بعید است در این هوای گرم و طاقت فرسا و با این همه زحمت به فكر دنیا باشد، بهتر است به نزد او بروم و او را نصیحت كنم. جلو رفت و گفت: خدا كارهای تان را سامان دهد، آب خوردن دارید؟
یكی از غلامان آب گوارایی به او داد. مشك آب را به دهانش چسباند و چند جرعه خورد، با خود گفت «الآن موقعیت خوبی است» ، رو به امام باقر كرد و گفت: آقا، شما با این مقام و مرتبه درست است به فكر دنیا و طلب مال باشید؟ اگر خدای نكرده، در این حال اجل شما فرا رسد چه خواهید كرد.
امام دست از كار كشید و جلوتر آمد و با پشت دست عرق های درشتی را كه روی پیشانی اش بود پاك كرد و فرمود: مگر در حال ارتكاب گناه هستم.
- نه، ولی شما نباید این قدر برای مال دنیا به خود زحمت بدهید.
- به خدا سوگند، اگر در این حال مرگ به سراغم بیاید در حال اطاعت خدا از دنیا رفته ام.
- چه اطاعتی، شما كه دارید بیل می زنید، آن هم برای دنیا!
- همین تلاش من برای كسب روزی، عبادت خداست؛ با همین كار، خود را از تو و دیگران بی نیاز می سازم و دست نیاز پیش كسی دراز نمی كنم؛ زمانی از خدا بیمناكم كه در حال نافرمانی از او اجلم فرابرسد.
[ صفحه 15]
محمد بن منكدر از این حرف امام به خود آمد و رو به امام كرد و گفت: خدا رحمتت كند، من می خواستم شما را نصیحت كنم، اما بر عكس شد، شما مرا آگاه كردید. [1] .
[ صفحه 16]
[1] امام باقر عليه السلام جلوه ي امامت در افق دانش، ص 212.